آریا آریا ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

دردانه مامان و بابا

بدون عنوان

واااااااااااااای فدای پسرم بشم که اینقدر شیرینه... اریا ی نازم... الان که اومدم پست بزارم با دهنی کف کرده و سری سنگین میام ...فکر کنم تا حالا مخم اینقدر فسفر نسوزونده بود ...قضیه اینه که قبلا برات قصه میگفتم ولی استقبال نمیکردی تا اینکه گفتم امشب هم یه امتحان بکنم شانسمو ...بلللله شروع کردمو یکی گفتم بعدش گفتم حالا لالا...بعدش بعدیه گفتم و گفتم اخریه بعدش لالا ...دیگه اینطوری شد که 1.5 شهرزاد قصه گو شده بودم اخرسر هم بابا اومد کمک و یکی هم اون گفت تا دیگه بعدش به گول شی شی و بساط خوابیدی... دیگه قصه اریا میره خونه مامانی ...اریا میره بازار ...اریا سوار اسانسور میشه ...اریا با پارسا دریا بازی میکنه..از هرکدوم پنجاه بار   د...
21 مهر 1392

بدون عنوان

سلام پسرم     امروز روز تولد مامان نازنینته . تولدت مبارک همسر عزیزم   چی بگم ؟ از چیش تعریف کنم که نگن اغراقه ؟ از صبوری . مهربونی . گذشت . خونه داری . هر چی بگم کم گفتم . مامانت همه چی تمومه .   خدارو شکر که مامانت هست دیروز داشتم  با همکارم صحبت میکردم گفتم   بزرگترین شانس زندگیه من همسرم بوده و هست .کاش قدرشو بیشتر بدونم . دوستایه  مامانی روی مطلب گذشته من بعضیهاشون انتقاد زیادی داشتن که چرا اینقدر درد و سختی رو منتقل میکنم . میدونین متاسفانه دور و بر همه ما پر شده از بچه هایی که فکر میکنن یه شبه بزرگ شدن و از آسمون افتادن و یادشون نمیاد چی...
12 مهر 1392

مهر 92

سلام عزیزترینم....     این مدت خیلی زیاد شد اپ نکردنم....     به خاطر شرایط پام اولاش که فقط تو دپرس بودم...حتی برای کوچیکترین کارای شخصیم هم مونده بودم چه برسه به تو ی وروجک و بابای وروجک و خونه و.....کلا همه چی ..واقعا یه مادر میتونه بفهمه که چقدر کار و رسیدگی باید تا درختی شود دانه ای از اصطللاح اصلی ضرب المثل استفاده نکردم چون علیرضا بعدش کلی موشکافی میکنه و جریان و به جدو اباد میکشونه       از حال الانم بگم که خدا رو شکر عالیم ...پام خیلی بهتر شده ...حتی امشب با مامانی و عمه جون و بچه ها رفتیم بازار خرید کردیم...لباس پاییزه بیرونی و تو خونه ای خریدیم...
7 مهر 1392
1