بدون عنوان
واااااااااااااای فدای پسرم بشم که اینقدر شیرینه... اریا ی نازم... الان که اومدم پست بزارم با دهنی کف کرده و سری سنگین میام ...فکر کنم تا حالا مخم اینقدر فسفر نسوزونده بود ...قضیه اینه که قبلا برات قصه میگفتم ولی استقبال نمیکردی تا اینکه گفتم امشب هم یه امتحان بکنم شانسمو ...بلللله شروع کردمو یکی گفتم بعدش گفتم حالا لالا...بعدش بعدیه گفتم و گفتم اخریه بعدش لالا ...دیگه اینطوری شد که 1.5 شهرزاد قصه گو شده بودم اخرسر هم بابا اومد کمک و یکی هم اون گفت تا دیگه بعدش به گول شی شی و بساط خوابیدی... دیگه قصه اریا میره خونه مامانی ...اریا میره بازار ...اریا سوار اسانسور میشه ...اریا با پارسا دریا بازی میکنه..از هرکدوم پنجاه بار د...
نویسنده :
مامان و بابا
1:51